گلبانگ گز

ساخت وبلاگ
توسط حق شناس | سه شنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۳ | 13:25 انالله واناالیه راجعوندرپی اتفاق های ناگواری که درفروردین سال 1403 درشهرگزاتفاق افتادودرپی آنها ،خانواده هایی عزادارشدند ،به یادبود آن عزیزان سفرکرده :(محمدقائم مولویان .مهدی مولویان.اسماعیل حاتمپور.حجت علیمرادی.بانوفاطمه مهدی شیری .حسین علیمرادی.زینب علیمرادی.زهرا علیمرادی )شاعران شهرمان سروده هایی انشادکردند :چقدرشهرغریبانه اشک می باردچقدرشهر غمین وشکسته دل داردخداگواه کهن بوم تلخ اوقات استخداگواه که خون ازدو دیده می باردگرفته درد نفس های کوی وبرزن راخدای را که خدا مرگ را بیازاردبه پاره های دل پاره پاره ات سوگندرواست گر که خدا جان زغصه بسپاردچگونه تاب بیارند شانه های وطنکه باز نعش جوان روی دوش بگذاردهزار داغ نسشته به چهره ی شهرمسپهر این همه اندوه را که بشماردعبدالکریم الیکی :1403.01.10 گلبانگ گز...ادامه مطلب
ما را در سایت گلبانگ گز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golbanggazo بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1403 ساعت: 16:55

توسط حق شناس | سه شنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۳ | 14:6 جشن پوریم با روز ۱۳ فروردین چه ارتباطی دارد؟ جشن پوریم همان جشن کشتار گسترده ایرانیان به دست یهود است؟ پوریم امروز از چه حکایت دارد؟۱-جشن پوریم یا جشن کشتار ایرانیان ضمن حمله به خانه و غارت اموالشان با رقم و عدد شگفت‌انگیز است، به تعبیری طی دو یا سه روز ۷۷ هزار یا ۸۰ هزار ایرانی به اعتراف در کتاب عهد عتیق اِستر و به تعبیر دیگری ۵۰۰ هزار ایرانی از ۱۲۷ استان کشته می‌شوند.بر اساس آنچه از تاریخ آن روزها برداشت می‌شود جمعیت ایران در برهه وقوع این کشتار ۸۰۰ هزار نفر برآورده شده و چنانچه ۵۰۰ هزار ایرانی قتل عام شده باشند یعنی بیش از نیمی از جمعیت ایران.۲-جشن پوریم در بحبوحه ماه آدار به تاریخ عبری برگزار می‌شود و معادل آن اسفند و فروردین خورشیدی است، از سوی دیگر برخی متون تاریخی سیزده بدر ایرانی را روز کشتار جمعی ایرانیان می‌دانند و نحسی روز ۱۳ نیز از این واقعه نشات می‌گیرد.و اما ارتباط آن با روز طبیعت گریز مردم بی‌گناه ایران از کشتار وحشیانه یهودیان صهیونیست به دشت و صحراست، گویی مردم برای نجات جان خود از خانه و کاشانه سر به دشت و دَمن می‌گذارند.۳-در جشن پوریم آدابی چون روزه‌داری، صرف غذای مخصوص جشن، نوشیدن شراب، اعطای هدیه و پایکوبی اجرا می‌شود به گونه‌ای که یهودی صهیونیست سرمست از کشتار ایرانیان، تا مرز جنون شراب می‌نوشد و بدمستی یکی از سنت‌های مرسوم در این عید است.۴- روایات تاریخی به کرات عید پوریم را از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داده است و بعضا جشن یهودیان صهیونیست که امروز با رویکرد سیاسی گلبانگ گز...ادامه مطلب
ما را در سایت گلبانگ گز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golbanggazo بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1403 ساعت: 16:55

دَئَنِه (da a ne): دهانهدَئَنِه دَوازِه (da ane darvAze): دهانه دروازهدَئَنِه زِیدَر (da ane zeydar) : دهانه سرد و گشاد، جائی که هوای سرد از آنجا بیرون آیددئنِه گَر (da anegar): به کسی گویند که شخصیتی نا متعادل داشته و در رفتار و کردار خود تحت تاثیردیگران باشددَئَنِه گی (da anegi) : دهانه هر چیزگرد و مدور مانند دهانه قنات و تونلدَئُوشَئَه (dausha a) : فرو رفتهدَئُوشامُون(daushAmun) : فرو رفتندَئُوشُو(dausho): فرو رفت، دَشو مخفف "دَئوشو "است که این واژه در اوستا آمده استدَئُونامُون ، دَاونامُون (daunAmun): بستن دگمه و یقه پیراهندَئَه وا(da avA) : نزاعدَئَه واچی(da vAchi): نزاع کنندهدَئَه واکَرت(davAkart) : نزاع کردندا (dA): گرم ، با حرارتدا بوُموُن (dAbomun): گرم بودندا بِه دِل (dA bedel) : داغ دلدا بی بی یِه (dAbibi ye): گرم شده برای اشیادا بی نا (dAbinA): ناراحت کردن کسیمنبع: کتاب دستورزبان گزی نوشته: اقای محمدعلی یزدانی گزی گلبانگ گز...ادامه مطلب
ما را در سایت گلبانگ گز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golbanggazo بازدید : 24 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1402 ساعت: 17:44

مرحول عبدالتقی یکی از مکتبداران شهر گزبوده است.ایشان موقعی به افراد گزی می گوید که : بجای آنکه بچه هایتان درکوچه وبازار به بطالت وقت خودرا صرف کنند،آنهارا به مکتب بفرستیدتا درس بخوانند وباسوادشوند.خب ، اولیا قبول می کنند وفرزندان خودرا به مکتب او می فرستند.زمان رفتن به مکتب را،هم اوایل شب قرار می دهد. خالصه بچه ها به مکتب ایشان می روند وکالس درس شروع می شود.درشبی ، ایشان به موعظه کردن واندرزدادن بچه ها می پردازد وبه آنها می گوید که : هر حرفی را نزنید، گلبانگ گز...
ما را در سایت گلبانگ گز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golbanggazo بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1402 ساعت: 17:44

خُور خُور کَرت (xorxorkart): تمایل شدید به چیزی یا کاری داشتنخور سُِو (xorsu): مادر زن و مادر شوهر ، این واژه از ترکیب " خور " به معنی " خورشید " و " سُِو " به معنی " نور و روشنی " تشکیل شده است و کلمه " خارسو " در لهجه اصفهانی و فارسی تحریف شده " خورسُِو " می باشدخُور نَئَه (xoa a): خورانده شده ، همطراز شدهخُور نامُون (xoA,un) : خوراندنخُور، خُررِه (xor): نمایان شدن خورشید و ماه از زیر ابرخورت (xurt): خوردنخُورت شُوموُن (xortshomunb): فرورفتن آب درزمینخورت و تِلی(xorto tele) : به اندازه خوراک شکم ، کار کم دستمزد یعنی دستمزد آن به اندازه خوراک شکم باشدخُِوس بُومُون(xusbomun) : خیس بودنخوس سامُون(xos sAmun) : انداختنخُِوس ناموُن (xusnAmun): خیساندنخُِوساموُن (xusnAmun): خیس شدن ، خیس خوردنخُوشُ بِش کَرت (xoshobeshkart) : احوال پرسی کردنخُوش آگیم (xoshAgim) : خوش ظاهر ، خوش تیپکتاب : دستورزبان گزی نوشته: آقای محمدعلی یزدانی گزی گلبانگ گز...ادامه مطلب
ما را در سایت گلبانگ گز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golbanggazo بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 13 اسفند 1402 ساعت: 15:11

گزیها می گویند که: درزمان پیامبراسلام (صلّی الله علیه وآله وسلم)یک مردچشم شوری بوده است که اگرچشم به سنگ خارا می انداخت.سنگ را خردو خمیر می کرد. یک روز عمر پیش اومی رود ومقداری پول به اومی دهدوبه اومی گوید: امروز ،بعدازظهر بیامسجدوپیامبررا همانطور که روی منبر نشسته وبافروکر سخن می گوید،چشم به اوبزن. پیش ازآن که مردچشم شوربه مسجدبیاید،آیه: و ان یکادبرپیامبرنازل شد وازطرف خداوحی شد که این آیه رابخوان. پیامبراین آیه را خواند.چشم شور واردمسجدکه شد،یک باره دوچشمانش مثل ترقه صداداد وترکید. گلبانگ گز...ادامه مطلب
ما را در سایت گلبانگ گز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golbanggazo بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 13 اسفند 1402 ساعت: 15:11

مرحوم حاج ناصرحق شناس جزی درتاریخ : 1316/04/13درشهرگزبرخواربدنیاآمد. دوران طفولیت اوباازدست دادن مادر،گذشت.درسال ،1338هم پدرراازدست داد. حرفه اوابتداکشاورزی وسپس به کارخانه بارش اصفهان رفت ومدت 28سال درآنجامشغول به کار بود.درسال 1368بازنشسته شد.درطول زندگی خودباتعریف حکایتهای شیرین وداستانهای کهن دربین مردم مقبولیت خاصی پیداکرده بود.بخاطرحاضرجوابی وآوردن کنایات وامثال مناسب مجالس ومحاورات ،دربین مردم شهرگزمشهوربود. درمسجدجامع گزهم مؤذّن ومکّبربود..درتاریخ : 1400/04/15دارفانی راوداع گفته ودرجواررحمت الهی، درگلزارشهدای شهرگزآرمید.دراینجاقسمتی ازحکایت هایی را که برای مردم تعریف می کردند ، آورده ایم :1- چند جوان گزی تصمیم می گیرند که دست به شیرین کاری عجیبی بزنند.چون درآن موقع درشهرگز برق نبوده است،مشخص است که شب ها کوچه هاتاریک بوده وکسی هم رفت وآمد نمی کرده است. آنها تصمیم می گیرند که از قبرستان تابوتی آورده وهرشب یک نفرازانها داخل آن بخوابدوچندنفردیگر آن را بر سردست گرفته وداخل کوچه های گز رفته وباصدای بلند واویلاو گریه سردهند.خلاصه برنامه اجرا می شود.فردای آن روز مردم از یکدیگر می پرسند : دیشب کسی مرده بود؟ می گویند نه ، کسی نمرده بود.می گویند: پس دیشب صدای آه و وایلا بلند بود ومثل اینکه کسی مرده بود.خلاصه چندشب به این منوال می گذردومردم گز هم نمی دانستند پشت پرده ، چه خبرهست.یکی ازبازاریان گزی تصمیم می گیرد از موضوع باخبرشود،بنابراین شب هنگام به خانه نمی رود وبا زنجیر پشت دکان خود ،به کمین می نشیند.شب که به نیمه می رسد،می بنید که آره ، چند نفر بهمراه تابوت ،وارد کوچه شدند وباصدای بلند بنای گریه و آه ووایلا گذاشتند.صبر می کند، تاخوب نزدیک شوند،با زنجیربه جان آنها افتاده وبنا گلبانگ گز...ادامه مطلب
ما را در سایت گلبانگ گز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golbanggazo بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 13 اسفند 1402 ساعت: 15:11

فارسی درزمان حصرت ابراهیم علیه السّلام ،خداوند می خواست اوراازنظرفرزند امتحان کند.خطاب به اوشد که: ابراهیم !اسماعیل که فرزند عزیزوگرانی توهست ،رادر روز دهم ذی الحجه می بری قربانگاه منی که دامنه کوهی هست واوراقربانی می کنی. حضرت ابراهیم سراسماعیل را شانه زد.اوراحمام برد ولباس نووپاکیزه پوشانید.به هاجر مادراسماعیل گفت : می خواهم بچه ام را میهمانی ببرم. واسماعیل رابرداشت واوراآوردقزباگاه منی. شیطان به شکل یک پیرمردی درنظرحضرت ابراهیم ظاهرشد وبه او گفت : این خوابی که دیده ای ،خواب شیطانی بوده ومن پیرمردبه تونصحیت می کنم که بیخودی بچه ی خودت را مکش. ابراهیم خم شد ویک سنگ برداشت وبه شیطان زد وگفت : تو شیطان هستی که می خواهی مرا ازانجام سخن خداوندجلوگیری کنی .اسماعیل را نشاندوکاردراکشید. هرچه کاردرابرگردن اسماعیل برد وآورد.کاردگلوی اسماعیل رانبرید. عصبانی شد وکاردرا به طرف سنگی پرتاب کرد. کاردبه فرمان خداوند سنگ را برید و دونیمه اش کرد.آن وقت ابراهیم گفت : خدایا!این کاردآنقدرتنداست که سنگ خاره رامی برد ،چطور گلوی اسماعیل مرا که ازگل نازک تراست نمی برد؟ ودوباره کاردرابرداشت وزیرگلوی اسماعیل گذاشت. هرچی تلاش کرد،کاردنبرید.عصبانی شد وکاردرا زمین زد. دوباره کاردرابرداشت وهرچی تلاش کرد،کارد گلوی اسماعیل رانبرید. ابراهیم درمانده شد.دراین وقت جبرئیل از طرف خداوندبا یک بره فرود آمدو به ابراهیم گفت : خداوندسلام ودرود برتوفرستاده وگفت : قربانی توقبول هست واین بره را عوض اسماعیل قربانی کن. این هست که این آیین تابه امروز باقی مانده است. همه درروز دهم ذی الحجه قربانی می کنند.تاچندسال پیش این رسم ومعمول بود که درروز عیدقربان درشهرهای ایران ،ازطرف حاکم شهر ،شترقربانی می کردند وباهرصنفی قرارداد بست گلبانگ گز...ادامه مطلب
ما را در سایت گلبانگ گز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golbanggazo بازدید : 24 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1402 ساعت: 6:32

خُِونالی (xunAli): خون آلودخوُنتاموُن (xuntAmun): خواندنخُونتِه (xunte) : دعوتخُونِه ای (xunei) : نوعی پارچه که به صورت شطرنجی در کار گاه خانگی بافته میشده و جزء پارچه درجه 1 محسوب می شده استخونی کا (xunikA) : زمانی که هوا خنک است ، هوای صبح دمخُووار : خروار (xuvAr)،: این کلمه پسوند نام برخوار نیز می باشد که تبدیلی از " سُووار " بوده استخووار (xuvAr): پنجاه من خُووَرتاموُن (xovartAmun): درخودبودن ، غافل بودن ازمحرکهای بیرونیخُووَرکُِوناموُن(xovarkunAmun) : ناگهان ازجایی دررفتنخُووِگیت (xovegit): ازجاجستن وبدون مقدمه کاری یاسخنی گفتنخُوی بُووَر (xoybovar): خود باورخُوی بُووَری(xoybovari) : خود باوریخُوی پِندار (xoypendAr): خود پندارخُوی وِنت (xoyvent): خود بینخُوی وِنی (xoy veni) : خود بینیدُؤنامُون(donAmun): از دست دادنمنبع: کتاب دستورزبان گزی نوشته: آقای محمدعلی یزدانی گزی گلبانگ گز...ادامه مطلب
ما را در سایت گلبانگ گز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golbanggazo بازدید : 25 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1402 ساعت: 6:32

یک مردتنبلی بود که زود به زوددنبال کارنمی رفت.یک شب همسرش به اوگفت : من برای فرداتو،یک توشه صبحانه آماده می کنم وصبح تو راازخانه بیرون می کنم.فرداشب اگر صدتومان پول پیدانکرده وبرگردی .شب که پشت بردب خانه برمی گردی.درب رابرتوباز نمی کنم. من به توبگویم که بدانی، من ازجنده پست ترهستم، اگر درب خانه رابرروی توکه صدتومان پول نیاورده باشی،بازکنم. فردای صبح ،مردتوشه رابرداشته وازخانه بیرون آمد. گفت: بسم الله الرحمن الرحیم ،خدایا تومی دانی که من هیچ کاروکسبی بلدنیستم .خودت به من رحم کن. مردبیچاره داخل کوچه آمد.هرچی راه رفت ودورگشت، فکرش به جایی نرسید. ظهرسربه بیابان گذاشت ورفت تاکه خرابه خویشارسید. داخل خرابه رفت. سفره خودراگستردو نانش را خورد.سفره خودرا جمع کرد ومی خواست دوباره سربه بیابان بگذارد که ازدور،دیدیک درویش بدقیافه وبدهیکل به طرف خرابه می آید .مرد دوباره به داخل خرابه برگشت واز ترس، رفت بالای طاقچه خرابه ومخفی شد. دید،درویش آمد. داخل خرابه شد وچنته خودراباز کرد وقلیان خودرا درآورد وآتشی درست کرد وقلیان خودرا چاک کرد وبنای کشیدن نهاد.بعداز کشیدن قلیان ،از چنته خود یک تکه موم درآوردوازموم شکل یزیدرادرست کرد وبه اوگفت : خوب آقایزید ،بخاطر چندروز ریاست دنیا که سلطنت بکنی، فرستادی فرزندان فاطمه وعلی علیهماالسّلام که امام بود،آوردی صحرای کربلا وآب راروی ایشان بستی وبه خواری وخوارخودوبچه هایش را شهیدکردی .سپس عصبانی شد وعصای خودرا برداشت وروی سریزیدزد وآن را خردکرد. دوباره از موم ،شکل امام حسین راساخت. به اوگفت : خوب آقاحسین !قربانت شوم. توبرای چه چیزی یک مشت اولادو عیال خورا برداشتی وآمدی صحرای گرم کربلا ویک عده ای را به کشتن دادی؟ پس توهم کارخوبی نکردی وعصبانی شد وعصای خودرا گلبانگ گز...ادامه مطلب
ما را در سایت گلبانگ گز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golbanggazo بازدید : 47 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1402 ساعت: 11:11