بِرِخشی تا (baraxshi tA): اشعه دادن
بِرِخشی کَرت (baraxi kart): اشعه کردن ، روشنایی کردن
بَرخُورتاموُن(barxortAmun) : ناراحت شدن ازکسی یاچیزی ، آزرده شدن
بَرد (bard): بیل
بُرزا (borzA) : بلند مرتبه بودن
بَرزَخ (barzax): بر خورد ، گران آمدن موضوعی برای کسی
بُرزُویِه (borzu ye) : شا یسته و بلند مرتبه
بَرژِنت (bar zhent): درزدن ، دق الباب
بِرَسا، بِرَسامون (bera sAmun): رسیده شدن میوه و گیاه
بِرَسَئَه (berasa a) : رسیده شده
بُرش تاموُن (boresh tAmun): برش دادن
بِژمُوس ، بژاِموس (bezhemos): به او بیاموز ،به او یاد بده ، فعل امر حاضر از مصدر "اِموسامون "و "اِموتامون " به معنی "آموختن " و" عادت کردن " است
بِس رِشَئَه (bes resha a) : خمیر شده
بَس ساموُن (bas sAmun): بستن
بَس سِگی (bas segi): خویشی ، وابستگی
بَس سِه (bas se): بسته
بِسفِنجَئَه (besfenja a): متلاشی شده
بِسفِنجامُون (besfenjAmun): متلاشی شدن :
بِشام (beshAm): می توانم ، نام یکی از سرداران ساسانی و دائی خسرو پرویز "بِشام " بوده است که در برخی منابع به اشتباه " بَسام "و "بَستام "آمده است که از این واژه های تحریفی نمی توان معنایی مستفاد کرد در صورتیکه "بِشام "معنی دار است
بِشام (beshAm): میتوانم ازمصدر(بِشاموُن ) توانستن
بِشامُون(beshAmun): توان و قدرت انجام کاری را داشتن
گلبانگ گز...برچسب : نویسنده : golbanggazo بازدید : 228