جز غم عشق تو غم ها همه رفت ازیادم
وین همان گونه غمی هست کزآن دلشادم
این چه نیروست که درعشق نهفته که مرا
داده امکان که ازآن مجمع این اضدادم
با هم آمیخت مگر مهر تو را با گل من
ریخت آن دست که شالوده ی این بنیادم
پاک بازی ز من آموز که بی چون وچرا
جان ودین ودل خود درره جانان دادم
مژده ی وصل تو برپا چو همی داشت مرا
سیل غم هم نتوانست کند بنیادم
دگران را ز کف ار رفت عنان دل زار
من به دلخواه خودای دوست دل ازکف دادم
به سر ازشوق به کوی تو بتا روی آرم
غم ندارم اگر از جور ز پا افتادم
رشته برگردنم افکنده رها ساخت مرا
داردم باز به بند ونکند آزادم
ای برومند تو شاگردی استادپذیر
مده این وهم به خود راه که من استادم
برچسب : نویسنده : golbanggazo بازدید : 176