گلبانگ گز

متن مرتبط با «یک ضرب المثل با معنی» در سایت گلبانگ گز نوشته شده است

لغات زبان گزی (130) :

  • دا دیِه (dAdiye): داغ دیده ، جوان از دست دادهدا دِل (dAdel) : ناراحتی درونیدا کَرت (dAkart) : گرم کردن چیزی ، ناراحت کردن کسیدا کَرتِه (dAkart): گرم کردهدا کیش کیش، آکیش کیش (dAkishkish): لفظ تحریک سگ گله برای دفاع و حملهدا و دا (dAvodA) : گرم پر حرارت ، گرم گرمدا وِس سَئَه (dAvesa a): گرم شدهدَ اِ س سامون(dA es sAmun) : درون گرا بودن ، در خود فرو رفته بودن داسِه (dAse): نوعی علف هرزه درمزارعداش خُونی (dAshxuni): زمین صاف وهمواربدون کشتداشت (dAsht): طشت بزرگداشتی (dAshti): به گوسفندی گویند که آنراتنها برای استفاده ازشیرآن نگهداری کنندداغ (dAgh): گشوده ، بازداغ بُوموُن(dAgh bomun) : بازبودن ، گشوده بودنداغ بی بی یِه (dAgh bibi ye): بازشده ، گشوده شدهداغ غی(dAgh ghi) زمین غیر حاصلخیزداغ نَئَه (dAghna a): بازکردهمنبع: کتاب دستورزبان گزی نوشته: آقای محمدعلی یزدانی گزی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جشن پوریم با روز ۱۳ فروردین چه ارتباطی دارد؟

  • توسط حق شناس | سه شنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۳ | 14:6 جشن پوریم با روز ۱۳ فروردین چه ارتباطی دارد؟ جشن پوریم همان جشن کشتار گسترده ایرانیان به دست یهود است؟ پوریم امروز از چه حکایت دارد؟۱-جشن پوریم یا جشن کشتار ایرانیان ضمن حمله به خانه و غارت اموالشان با رقم و عدد شگفت‌انگیز است، به تعبیری طی دو یا سه روز ۷۷ هزار یا ۸۰ هزار ایرانی به اعتراف در کتاب عهد عتیق اِستر و به تعبیر دیگری ۵۰۰ هزار ایرانی از ۱۲۷ استان کشته می‌شوند.بر اساس آنچه از تاریخ آن روزها برداشت می‌شود جمعیت ایران در برهه وقوع این کشتار ۸۰۰ هزار نفر برآورده شده و چنانچه ۵۰۰ هزار ایرانی قتل عام شده باشند یعنی بیش از نیمی از جمعیت ایران.۲-جشن پوریم در بحبوحه ماه آدار به تاریخ عبری برگزار می‌شود و معادل آن اسفند و فروردین خورشیدی است، از سوی دیگر برخی متون تاریخی سیزده بدر ایرانی را روز کشتار جمعی ایرانیان می‌دانند و نحسی روز ۱۳ نیز از این واقعه نشات می‌گیرد.و اما ارتباط آن با روز طبیعت گریز مردم بی‌گناه ایران از کشتار وحشیانه یهودیان صهیونیست به دشت و صحراست، گویی مردم برای نجات جان خود از خانه و کاشانه سر به دشت و دَمن می‌گذارند.۳-در جشن پوریم آدابی چون روزه‌داری، صرف غذای مخصوص جشن، نوشیدن شراب، اعطای هدیه و پایکوبی اجرا می‌شود به گونه‌ای که یهودی صهیونیست سرمست از کشتار ایرانیان، تا مرز جنون شراب می‌نوشد و بدمستی یکی از سنت‌های مرسوم در این عید است.۴- روایات تاریخی به کرات عید پوریم را از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داده است و بعضا جشن یهودیان صهیونیست که امروز با رویکرد سیاسی, ...ادامه مطلب

  • لغات زبان گزی (129):

  • دَئَنِه (da a ne): دهانهدَئَنِه دَوازِه (da ane darvAze): دهانه دروازهدَئَنِه زِیدَر (da ane zeydar) : دهانه سرد و گشاد، جائی که هوای سرد از آنجا بیرون آیددئنِه گَر (da anegar): به کسی گویند که شخصیتی نا متعادل داشته و در رفتار و کردار خود تحت تاثیردیگران باشددَئَنِه گی (da anegi) : دهانه هر چیزگرد و مدور مانند دهانه قنات و تونلدَئُوشَئَه (dausha a) : فرو رفتهدَئُوشامُون(daushAmun) : فرو رفتندَئُوشُو(dausho): فرو رفت، دَشو مخفف "دَئوشو "است که این واژه در اوستا آمده استدَئُونامُون ، دَاونامُون (daunAmun): بستن دگمه و یقه پیراهندَئَه وا(da avA) : نزاعدَئَه واچی(da vAchi): نزاع کنندهدَئَه واکَرت(davAkart) : نزاع کردندا (dA): گرم ، با حرارتدا بوُموُن (dAbomun): گرم بودندا بِه دِل (dA bedel) : داغ دلدا بی بی یِه (dAbibi ye): گرم شده برای اشیادا بی نا (dAbinA): ناراحت کردن کسیمنبع: کتاب دستورزبان گزی نوشته: اقای محمدعلی یزدانی گزی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • لغات زبان گزی (128):

  • خُور خُور کَرت (xorxorkart): تمایل شدید به چیزی یا کاری داشتنخور سُِو (xorsu): مادر زن و مادر شوهر ، این واژه از ترکیب " خور " به معنی " خورشید " و " سُِو " به معنی " نور و روشنی " تشکیل شده است و کلمه " خارسو " در لهجه اصفهانی و فارسی تحریف شده " خورسُِو " می باشدخُور نَئَه (xoa a): خورانده شده ، همطراز شدهخُور نامُون (xoA,un) : خوراندنخُور، خُررِه (xor): نمایان شدن خورشید و ماه از زیر ابرخورت (xurt): خوردنخُورت شُوموُن (xortshomunb): فرورفتن آب درزمینخورت و تِلی(xorto tele) : به اندازه خوراک شکم ، کار کم دستمزد یعنی دستمزد آن به اندازه خوراک شکم باشدخُِوس بُومُون(xusbomun) : خیس بودنخوس سامُون(xos sAmun) : انداختنخُِوس ناموُن (xusnAmun): خیساندنخُِوساموُن (xusnAmun): خیس شدن ، خیس خوردنخُوشُ بِش کَرت (xoshobeshkart) : احوال پرسی کردنخُوش آگیم (xoshAgim) : خوش ظاهر ، خوش تیپکتاب : دستورزبان گزی نوشته: آقای محمدعلی یزدانی گزی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • لغات زبان گزی (127) :

  • خُِونالی (xunAli): خون آلودخوُنتاموُن (xuntAmun): خواندنخُونتِه (xunte) : دعوتخُونِه ای (xunei) : نوعی پارچه که به صورت شطرنجی در کار گاه خانگی بافته میشده و جزء پارچه درجه 1 محسوب می شده استخونی کا (xunikA) : زمانی که هوا خنک است ، هوای صبح دمخُووار : خروار (xuvAr)،: این کلمه پسوند نام برخوار نیز می باشد که تبدیلی از " سُووار " بوده استخووار (xuvAr): پنجاه من خُووَرتاموُن (xovartAmun): درخودبودن ، غافل بودن ازمحرکهای بیرونیخُووَرکُِوناموُن(xovarkunAmun) : ناگهان ازجایی دررفتنخُووِگیت (xovegit): ازجاجستن وبدون مقدمه کاری یاسخنی گفتنخُوی بُووَر (xoybovar): خود باورخُوی بُووَری(xoybovari) : خود باوریخُوی پِندار (xoypendAr): خود پندارخُوی وِنت (xoyvent): خود بینخُوی وِنی (xoy veni) : خود بینیدُؤنامُون(donAmun): از دست دادنمنبع: کتاب دستورزبان گزی نوشته: آقای محمدعلی یزدانی گزی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • لغات زبان گزی (125) :

  • خُورُوچ (xuruch): حمله ناگهانی ، جستن ناگهانیخُورُوچ چی (xuruch chi) : خروس کوچکخُورُوچ کَرت (xuruchkart) : جستن و حمله کردنخوُروُس(xurus) : خُروسخوُروُندی(xurundi) : بوی نم وناخُورِه (xore): بیماری جذامخُورِه گیتِه (xoregite): جذام گرفتهخُوژ (xozh): خودش ، خوداوخُوژ کَشا (خو ی گیت) (xozhkashA): به طرف خودش کشیدخُوژوُن (xozhun): خودشانخُِوس (xus): خیس ، آب دیدهخُومُون (xomun): خودمانخُومُونی(xomuni): خودمانی ، از خویشخُومُونِیا (xomuniyA) : اقوام و خویشانخُومِه مال، خومه مالی (xumemAl): عمل آجر خام درست کردنخُِون (xun) :خونخُون اُووِه (xun ove): خونابهخُِون باآ (xunbA A) : خون بهاخوُن توُمَه (xuntuma): حریص ، طماعخوُن وُموُن (xunomun): مسکن ، مکانمنبع: کتاب دسیتورزبان گزی نوشته: آقای محمدعلی یزدانی گزی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • لغات زبان گزی (124) :

  • خَش خَشی (xashxashi) : خراش خراش شدهخَش ژِنت (xashzhent): خراش زدنخَش وِگیت (xashvegit): خراش برداشتنخُوشایِه (xoshAye): خوشحالی کردنخَشایِه(xashAye): خوشحالیخَفت (xaft) : کوتاهی ، قصورخِفت (xeft) : گره ، گیر ، مانعخُفتُ خُو(xoftoxo) : حالت خوابخَفت کَرت(xaft kart) : قصور کردن ، کوتاهی کردنخِفت کَفتاموُن (xeft kaftAmun): گره افتادنخِفت کَفتِه (xeft kafte): گره افتاده ، گیر افتاده ، به مانع برخوردهخِفت گیت (xeft git): گریبان گرفتنخُل (xol): خاکستر نیمه داغ ، نیمه دیوانهخُل وازی (xolvAzi) : دیوانه گریخِلا (xelA): مستراحخِلاس بُومُون (xelAsbomun) : پایان یافتنخِلاس بِه بُو (xelAs bebo) : تمام شدخِلاس(xelAs): پایانخِلاسی نَدارتامُون (xelAsinadArtAmun): پایان ناپذیرمنبع: کتاب دستورزبان گزی نوشته:آقای محمدعلی یزدانی گزی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مختصری درباره قنات های شهرگز :

  • توسط حق شناس | سه شنبه بیست و سوم آبان ۱۴۰۲ | 12:54 قنات کیدبینی یا کتایونچه ازروی گورستان قدیم میومد وپیچ وتاب می خورد و چند تا ویراب تو گز داشت که هم آب بر می داشتند وهم زنها رخت می شستند تو خیابون سجاد جوب گز بود که جلد رباط میومد یه جا بنام باغ عباسقلی دوشاخه میشد که یک سال این طرف میومد وسال بعد بطرف شمال وشرق گز می رفت .کهریز کیبینی قدیما میگفتن شاه آباد حالا میگم اسلام آبادو خیابان سجاد فعلی قنات کوره گزه وا هم بود خونه سازمانیا فعلی و کهریز دیلیگون خیابون جمهوری کئریز دستگرد که زیر مغازه های صنعتی رد میشد , ...ادامه مطلب

  • لغات زبان گزی (123) :

  • خُو خُوسامُون (xo xos sAmun) : حالتی از اشتیاق زیاد برای رسیدن به کسی یا چیزیخُو گیت (xu git) : به طرف خود کشیدنخُو گیتامُون(xigitAmun) : به طرف خود کشیدن چیزیخُوم گی (xumgi) : نا پُختگیخُورتامُون (xortAmun): خوردن غذاخُورتاموُنی(xortAmuni) : خوردنیخُورتِه (xorte): خورده شدهخُورتِه بی بی یِه (xortebibi y): خورده شدهخُورتِه بی بی یِه اُو (xortebibi ye u) : خورده شده استخُِوردال (xerdAl) :پس مانده ، خورده ریز ، باز مانده استخوانها و پشم و موی گوسفند ی که گرگ خورده باشد آیلرس جلد 1 ، صفحه 148خُورناموُن(xoAmun) : تعبیه کردن چیزی درچیزدیگرخُورَند (xorand): اندازه ، سزاوار ، درخورخُورَند(xorand): متناسب ، لایقخُورنِش(xoesh) : خُرناس ، خُروُپُفخُورنِش کَشاموُن (xoeshkashAmun): خُرناس کشیدن ، صدادرخوابخوُروُج (xuruj): جست ، حملهخوُروُج کَرت(xurujkart):جستن ، حمله کردنکتاب : دستورزبان گزی نوشته: آقای محمدعلی یزدانی گزی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • صرب المثل گزی :

  • خرگوسرای سنگینو خوی که شو وه (خرکه سرش سنگین است خودش آن را می کشد )xargosaraysenginuxoykashuvehکنایه از:آدم احمق صدمه ولطمه را در درجه اول به خودش وارد می کند .منبع: کتاب اصطلاحات،کنایات وضرب المثل ها درزبان گزی نوشته: آقای محمدعلی یزدانی گزی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • لغات زبان گزی (122) :

  • خَر دِزِه (xardeze) : احمق ، ابله ، کسی که در انجام امور بی مبالات است و ضرر رسان خود و دیگران می باشدخَر کار ، وِرزیگَر (xarkAr): زارع مزد بگیرخَر کاری ، وِرزیگَری (xarkAri): با دستمزد زراعت کردنخِر گیت (xergit): گریبانگیر کردنخِر گیتامُون (xergitAmun) : گریبان کسی را گرفتنخَر نَرِکی(xar nareki) : الاغ نرخُر نِشت کَشا (xoeshtkashA): در حین خواب در اثر نفس کشیدن ایجاد صدا کردن ، آواز خِر خِر کردنخِر(xer): حدود گلوخِراب (xerAb): فاسد ، بدخِراش ناموُن(xerAsh nAmun) : خراش دادنخِراشاموُن(xerAshAmun) : خراشیدنخِراشنَئَه (xerAshna a): خراشیده شدهخِرامُون (xerAmun) : در خور بودن ، شایسته بودنخَش اُو ، خُوش اُو (xash o) : خوش آبخَش بُومُون (xashbomun): خوش بودنمنبع: کتاب دستورزبان گزی نوشته:آقای محمدعلی یزدانی گزی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • لغات زبان گزی (121) :

  • توسط حق شناس | سه شنبه چهاردهم شهریور ۱۴۰۲ | 15:40 خِمیسِه (xemise): روی هم انباشته و سفت شدهخَند نامُون(xandnAmun) : خنداندن ، به خنده درآوردنخَندامُون (xandAmun) : خندیدن ، به خنده افتادنخِنِس و پِنِس (xenesopenes): در حال افلاس و بی چیزی محض بودنخِنگ (xeng) : کودن : در زبان فارسی کهن به معنی " اسب سفید " آمده استخِنگ نامُون (xengnAmun) : پوشاندن لباس زیاد به کسیخِنگالی (xengAli): کودنخِنیش (xenish): خارشخارامُون (xArAmun) : خارش کردنخنیش کَرت(xnish kart): خارش کردنخُو (xo): با ، حرف اضافه مثل " خواِم " به معنی " با هم خو والی (xovali) : خواب آلودخُفت و خو (xoftoxo) : خوابخُو (xu): اخلاق، منش ، بر وزن قو از نظر تلفظخُو(xo) : خوابخُو اِم جُور (xo emjur): با هم سازگارخُو پیچامُون(xopichAMun) : به خود پیچیدنخُو پیچنامُون (xopichnAmun): خودداری کردن ، تحمل کردن ، بروز ندادن چیزی یا دردیمنبع: کتاب دستورزبان گزی نوشته: آقای محمدعلی یزدانی گزی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • لغات زبان گزی(120):

  • توسط حق شناس | شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۴۰۲ | 21:17 خارا(xArA) : شاید ، به احتمالبی خوئی(bi xoy) : بی جهت ، بدون علت البته " بی خوئی" معنی بی ارزش هم داردخارائی(xArAi) : بیهوده ، بی علتخاراخارائی(xArAxArAi); بیهوده ، بی ارزشخارامُون (xArAmun) : خاریدن ، خارش داشتنخارَنَئَه(xAa a) : خارانده شدهخارنامُون (xAAmun) : خاراندنخالی (xAli) : تهی ، بی محتواخالی کَرت (xAlikart): تهی کردنخِب (xeb) : خوبخِبَک (xebak): خیلی ، بسیار ، زیادخِبی (xebi): خوبی ، نیکیخِبی کَرت (xebi kart): خوبی کردنخِبی یا (xebi yA): نیکی ها ، خوبی هاخِتنِه سُورُون (xetne surun): خِتنه سوران ، جشن و شادیخِدِر (xeder):تِلوُر پُر خور ، نام کوچه ای در بازارچه قدیم گز در محله محمود آباد ، در زبان عربی و فارسی واژه " خَدَر " به معنی " سستی ، تشنج اعصاب ، فتور " آمده استخِر خِر ی (xerxeri) : بیخ گلوخَر خُودا ، خر خاکی(xarxudA) : نوعی حشره بی آزار،اندازه سوسک که در زمین های مرطوب دیده می شود.منبع: کتاب دستورزبان گزی نوشته: اقای محمدعلی یزدانی گزی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • لغات زبان گزی (119) :

  • خَرماچِکی (xarmAcheki): الاغ مادهخَرَند(xarand) : کناره خانه وباغچه راگویندخُرنیشت ، خُر نِشت ، خُر ناس(xoeysht) : صدائی که هنگام خواب، فرد ایجاد کندخُس (xos) : انداختنخَس سِگی (xas segi): خستگیخَس سِگیا (xas segi yA) : خستگی هاخَس سِه (xas se) : خستهلَهسِه (lah se) : خسته و از پا افتادهخِسَرَئه (xesarte): سردشدهخِسَرَئَه گی(xesaragi) : سرماخوردگیخِسَرامون (xesarAmun): سرما خوردن ،خِسَرتاموُن (xesartAmun): سردشدنخِسَرتِه بومون (xesartebomun) : سرد بودنخِسَرتِه کَرت (xesartekart): سردکردنخِسَرناموُن(xesaAmun) : سرمادادنخَسم (xasm): جفت نوزاد در رحم مادرخَش (xash): خوش ، خراشخُش اِنگاری(xoshengAri): خوشگفتاریخُُموُن (xomun): خودمانخُموُنی (xomuni): خودمونیمنبع: کتاب دستورزبان گزی نوشته: آقای محمدعلی یزدانی گزی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • می خواستم بهارتوباشم ولی نشد:

  • پنج شنبه اول تیرماه 1402 ساعت 10صبح،هنگام شنیدن خبرفوت جوان ناکام امیرحسین عربیگی ،سروده شد***می خواستم بهارتوباشم ولی نشد یک عمردرکنارتوباشم ولی نشد درشادی وخوشی وعیش ونوش ها هرلحظه بی قرارتوباشم ولی نشد ازگوشه بیات زشور ونوا شبی آهنگ شاد تارتوباشم ولی نشد درراه پرخطر زنشیب وفرازها پیوسته درجوارتوباشم ولی نشدهرجا غبارغم به روی چهره ی توبود می شد که غمگسار توباشم ولی نشد آنجا که لاله ها همه شد سمبل بهار من دشت لاله زار توباشم ولی نشد یک چلچراغ باشم ودر سقف آرزو روشن به شام تار توباشم ولی نشد هرچندنوبهارتنم را خزان گرفت فصل خزان بهارتوباشم ولی نشد موج سراب باشداردر دل کویر آبی زجویبار توباشم ولی نشد مارا زمانه زودجداکرد وبازهممی خواستم کنارتوباشم ولی نشد سراینده : تقی نکویان بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها